هفته اول
خوب دیگه اومده بودی بینمون و ما هم کلی از اینکه می تونیستم حست کنیم و ببینیمت کیف می کردیم. بعد از اینکه از بیمارستان مرخص شدیم (ساعت 3) و اومدیم خونه من حتی صبر نکردم که بخوام بشینم یا دراز بکشم و مستقیم رفتم و دوش گرفتم. چقدر خوب بود و احساس می کردم تمیز شدم. خوب راستش شما خواب بودی و اجازه نداشتیم فعلا شما رو ببریم حمام باید صبر می کردیم تا چربی هایی که روی پوستت بود جذب بدنت بشه. این عکست بعد از اولین حمام هست. برا حمام بردن شازده پسر، اول بابا محمد رفت حمام که محیط حمام گرم بشه، بعد از اون هم مامان نرگسی و خاله زهرا و خاله مریم و خاله منصوره داخل حمام و مادرجون هم بیرون مشغول بودن :). عجب حمامی! آخه مامان جون من...