دمر شدن
خیلی وقت پیش دمر می شدی مدتی به خاطر این بود که تو سراشیبی می خوابوندمت اما یه چند بار هم ناخودآگاه این اتفاق افتاد ولی به فراموشی سپرده شده بود تا اینکه چند روزی بود فهمیده بودی می شه یه کاری هم کرد تا اینکه پنج شنبه 4 خرداد شب (5 ماه و 4 روز) موقعی که مامان داشت نماز لیله الرغایب می خوند(محض ریا) شما در تلاشی بسیار شدید موفق شدی که دمر بشی :) هه هه هه اما هنوز مامان فهیمه ننشسته بود که بخواد شما رو برگردونه که نتونستی شیر نگه داری و ریختی بیرون بمیرم که خیلی سر این مسیله شیر نگه نداشتن مدتی اذیت شدی ..... ولی هنوز نمازم تموم نبود که دوباره برگشتی :) دیگه یاد گرفته بودی ... اینم عکس از دومین بار
هنوز چند ثانیه نگذشته شروع می کنی به مممممم مممم کردن که بیاین منو نجات بدین .... کمممممک .... کلی طول کشید تا بفهمی که این یه حرکته بدون مشکل هست و می تونی این جوری بازی هم بکنی
الان تا حالا یه 4-5 یا بیشتر مدل تشک بازیت عوض شده ... بازی هاش رو برات عوض می کنم که خسته نشی ....
پ.ن. لباس خوشگلت رو خاله سمانه زحمت کشیده .... ممنون خاله :*
روند به این صورت هست :
لالای لای لای (پرده بالا سر تخت داره تکون می خوره و شما محو تماشا)
عرفان: چی کار داری با من ؟
آهان می خوای دمر بشم ... بزار اول دستم رو بخورم
اصلش با دست خوردن شروع میشه....
خوب حالا یکم دیگه .....
آهان درست شد
خوب دستم رو از زیر تنم در بیارم...
خوب دوباره دست خوردن رو ادامه می دهیم