عرفان بابایی

عرفان در روروک

1391/1/30 15:58
نویسنده : مامان فهیمه
1,229 بازدید
اشتراک گذاری

نمی دونم چرا! اما احساس می کنم زمان پاش رو گذاشته روی گاز و ول نمی کنه! مثه برق داره زمان می گذره! روزی که از خونه مامان نرگسی و بابا علی برگشتیم خونه تو این فکر بودم که وسایلی مثه روروک و صندلی ماشینت رو که الان نیازی بهشون نیست بزارم تویه انبار اما مثه برق گذشته و حالا دیگه می تونم از روروکت استفاده کنم! درواقع به انبار نرسید :)

از همون روزهای اول وقتی بغل می شدی روی پاهات می ایستادی(همیشه رو پات ماشی مامان جون) واسه همین گذاشتمت تویه روروک اما چون هنوز پاهای کوچولوت به زمین نمی رسه(البته یه وسیله داره که میشه چات رو بزاری روش) و همچنین نمی تونی بشینی 3 -4 دقیقه بیشتر نمیزارمت.

وقتی گذاشتمت تویه روروک اول هاج و واج نگاه می کردی به اسباب بازی های روش که من باهاش برات بازی می کردم تعجب، وقتی دستم رو کشیدم کنار، بعد از چند ثانیه شروع کردی با دستت  می زدی تویه سرشونابله دنده رو که مرتب تکون می دادی و روروک هم صدای ماشین می دادهورا تازه!........ فرمون هم می چرخوندی یول

روروک

روروک

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)