هفته دوم و سوم
اوایل هفته اول رو خونه خودمون بودیم و هنوز برامون مهمون می اومد و می رفت و آخر های هفته وسایلمون و جمع و جور کردیم و رفتیم خونه باباعلی که بهشون حسابی زحمت بدیم. آخه من هنوز نمی تونستم یکسری کارهای شما رو انجام بدم آخه هنوز کامل بهبود پیدا نکرده بودم و البته امتحان های من هم هفته سوم تولد شما بود. مامان نرگسی می گفتن بیا خونه ما سوپولی موپولی بشی بعد برو خونه خودتون :)
هفته سوم که اصلا اسمش رو هم نیار! وای اینقدر سخت بود که نگو دلم می خواست هر چه زودتر تموم بشه. تویه این هفته چون دانشگاه درس می خوندم و کم آب خورده بودم شیذم کم شد و هنوز که هنوزه مثه اولش نشده و کلی مامان فهیمه دل نگران بود و غصه خورد. اما بالاخره اون هفته سخت تموم شد و چقدر هم اذیت شدم!
این چند تا عکس از زمانی که خونه مامانی هستیم (آخه هنوز اونجاییم :) )
وای که چقدر مرحله فواق گرفتن سخته! بابا محمد داره زحمتش رو می کشه!
ژست یعنی این!!!!!!!!!!!.
اینم جایگاه خواب شما!.
باز هم فواق گرفتن! این بار رو شونه خودمی! قربونت برم مامان جونم.
یه عکس با دختر خاله هات و بابا محمد
اینم یه عکس با بابا علی که خودت توش خندیدی :) قربون خنده قشنگت
اینم تو ببل مامان فهیمه هستی