اولین سفر
بالاخره فرصت شد تا خاطره اولین مسافرتت رو بنویسم!
برا عید سال 1391 تصمیم گرفتیم که با اتفاق همه خانواده اعم از دایی و خاله خودت و من بریم پابوس امام رضا علیه السلام. 24 اسفند بلیط داشتیم اما من و شما با هم ساعت 8 صبح و بابا محمد بعد از طهر همون روز و ساعت 5 (آخه بابایی امتحان داشت)
تویه هواپیما برا رفت خدا رو شکر صندلی کناریمون خالی بود و تونستم شما رو اونجا بزارم و کاملا اخلاق آسمونی داشتی موقع بلند شدن و نشستن هواپیما هم شیر خوردی تا اذیت نشی یه کو چولو هم تو هواپیما خوابیدی! تازه! برا غذا هم دادن و یه بالش :) اما جایزه ندادن! نمی دونم چرا!!!!؟؟؟؟
عکس تویه فرودگاه شیراز
از شیراز بهم گفته بودن که هوای مشهد خیلی سرد هست و خواهد بود منم هرچی لباس به ذهنم می رسید با پتو برات برده بودم. اما شکر خدا تو مدتی که بودیم یه بار برف اومد و چند روزی سرد بود اما مابقی هوا خوب بود و بعضی وقت ها بدون هیچ لباس اضافی می بردمت حرم! روز اولی که رسیدیم هم هوا خوب بود و با خاله زهرا بردیمت حرم و هر موقع که می دیدم هوا خوبه با بابایی یا خاله می رفتیم حرم و در مواقع دیگه هم اگه می رفتم حرم شما رو یا پیش بابا یا خاله فاطمه یا خاله زهرا یا مامانی یا... می زاشتم :) اینم چند تا عکس
شما تویه این سفر سه ماهتون میشد و بابا محمد با کلی زحمت برا این مناسبت یه جعبه شیرینی گرفت :)
ههه ههه تویه این سفر با فاطمه هم همسفر بودیم اما نه تو یه ساختمون و بعضی وقت ها با هم بودیم :)
این دو تا بعد از تحویل سال هست
ادامه دارد ...